بارون

... قطره های شفاف و شیشه ای

بارون

... قطره های شفاف و شیشه ای

« صنم عزیزم ... تولدت مبارک »

آن روز که دیدمت

هنگامی که خواندمت

پنداشتم روز ، روز من است

گویی همه چیز ساده و زیبا بود

همه چیز یک رنگ ، یک شکل اما واقعی بود

به راستی که راستی را یافتم

زیبایی را شناختم

و صداقت را نگاشتم


دوستت دارم صنم

تولدت مبارک

« رو به روشنایی »

آن روزهای تنهایم تمام شد امروز

آن روز های بی کسی ، بی پناه ، سرد و خشک اما در تابستان

حرفش هم برایم سخت است دیگر

اما امروز ...

زندگی را یافتم و بسویش شتافتم

مشتاقانه دستم را به سویش دراز کردم

انگشتانش را با وجودم حس کردم و آمیختم

حس زندگی را یافتم

عاشقانه درکم کرد

تنهایی ترکم کرد

لبخند ... سر منشا انرژی ام شد

دوستش دارم ....

معین