ای کاش باتری ساعت را که در می آوردم ، زمان می مرد
تنفس قطع ... و به زمان تبدیل می شد
زمان را جمع ... و زیر پیراهنم ، پنهان می کردم
تا که تو را می دیدم ، زمان آزاد می شد
آن وقت بود که با هم می ماندیم ، برای همیشه ...
معین